Friday, November 03, 2006

از خواب پريده م و ته دلم بدجور مي لزرد.مامانم مي گويد حتمن گرسنه ت شده.نه.خودم مي دانم چه م شده.آرام راه مي افتم و كنار خيابان شروع مي كنم.اين هوا هواي من است.اين روزها هيچ باراني را از دست نداده م.زير همه شان راه رفته م.موهايم را دوست داشته م.چشمهايم را و دستهاي لاغرم را.حتي به اين فكر كردم كه هنوز سرسوزني هم كه شده تو را مثل هميشه م دوست دارم.اما به محضي كه دلم ميريزد مي فهمم كه تو مثل ميوه ممنوعه شده اي.من هيچ حقي به تو ندارم.خب تقصير تو نبود.تقصير اين بود كه تو خسته شدي.شلوغي بيرون را كه مي بينم/صداي خنده دخترها/يا نگاه بيخ دار پسرها را/ ميفهمم كه نبايد از هيچ كس توقع تو را داشته باشم.من ديگر نمي توانم كسي ديگر را مثل تو دوست داشته باشم.از حسادت اينكه شايد تو اينطور نباشي يكهو وسط آدمهاي خوش عق مي زنم.همه برمي گردند نگاهم مي كنند.به روي خودم نمي آورم.قدمهايم را تند مي كنم.موهايم را دوست دارم."او و او و او " را هم دوست دارم.مي شود هميشه/ هروقت/ كنارشان نشست و تا مي تواني فحش ناموسي و كلفت حواله زندگي و دانشگاه و خوابگاه و "اصفهان" و ر و ميم و ايران بكني و آنها هم غش و ريسه بروند از اين همه پوست كلفت بودن من كه هر چه بهم مي گويند ديوانه مي خندم.
شب خسته مي رسم خانه و ولو مي شوم.الكي كتابي دستم مي گيرم و تا شروع مي كنم بغضم ميريزد بيرون.من بايد فراموش كنم اما نمي شود."گ" مي گويد قاطع باش.خب من هيچ وقت آدم محكمي نبودم.من بايد سرم را گرم كنم.بيشتر دلم مي خواهد همه چيز و كسم را بگذارم و بروم جايي كه هيچ كس پيدايم نكند يا اگر هم پيدا شدم درخواست برگشت نكنند.من دلم يك آدم جديد مي خواهد.من دلم مي خواهد كه دوباره كشف شوم و بتوانم كسي جز تو را دوست داشته باشم.دلم مي خواهد يك نفر مخم را بزند.خوبت شد؟بعد هم شماره ت را خط بزنم با روان نويس سياه كه هيچ وقت معلوم نشود.

2 comments:

Anonymous said...

id T ro gom kardam.nashod oonjaa javaab bedam,...inja migam:hoom,mamnoon.salaam!

Anonymous said...

سعی کن خودتو ببخشی.