Friday, December 29, 2006

خواب ديدم رفته م تا از كمد شالم را بردارم/نبود.
هر چه مي گشتم نبود...مي خواستمش و دلم بدجور ميزد.
رفتم سراغ سبد لباس چركها/آنجا هم نبود.توي لباسشويي را نگاه كردم.
آنجا بود.دست بردم تا برش دارم.اما گهي شده بود.انگار ده نفر با هم...
. رويش ريده بودند و همين طور ازش نجاست مي چكيد
نشان مامانه دادمش/ساكت بود و فقط زل زده بود.
و من هي بيصدا داد مي زدم كه قرار دارم و همينو مي خوام....بيدار شدم هوا تاريك بود...

No comments: