وقتی به مردان استعداد طلایی فکر می کنم
از این که می بینم
تا چه اندازه با آنان اوصاف مشترک دارم خوشحال می شوم
من هم مانند برنز نمی توانم در برابر شراب مقاومت کنم
مثل شکسپیر لاتین کم می دانم و یونانی کمتر
مانند ارسطو ناخن می جوم
مثل تاکری اهل فخر و مباهاتم
چون بایرون با پوچی دست به گریبانم
کینه توزی را از پاپ به ارث برده ام
مثل پترارک در شیپور می دمم
مانند میلیون زودرنج و خودخورم
هجی کردن من چاسر را به یاد می اورد
و اگر گلداسمیت یک بود پس من هم هستم
مثل ویولن یک ماشین پر از پول بدهکارم
و من هم به اندازه کولتریج خواب می بینم ولی بدتر
در مقایسه با مردان استعداد طلایی
من هم باید فردی مستعد باشم
به نابغه ای شباهت هایی دارم.حتی در شراکت
با وجود این مثل خودم می نویسم.
اگدن ناش 1902-1971
از این که می بینم
تا چه اندازه با آنان اوصاف مشترک دارم خوشحال می شوم
من هم مانند برنز نمی توانم در برابر شراب مقاومت کنم
مثل شکسپیر لاتین کم می دانم و یونانی کمتر
مانند ارسطو ناخن می جوم
مثل تاکری اهل فخر و مباهاتم
چون بایرون با پوچی دست به گریبانم
کینه توزی را از پاپ به ارث برده ام
مثل پترارک در شیپور می دمم
مانند میلیون زودرنج و خودخورم
هجی کردن من چاسر را به یاد می اورد
و اگر گلداسمیت یک بود پس من هم هستم
مثل ویولن یک ماشین پر از پول بدهکارم
و من هم به اندازه کولتریج خواب می بینم ولی بدتر
در مقایسه با مردان استعداد طلایی
من هم باید فردی مستعد باشم
به نابغه ای شباهت هایی دارم.حتی در شراکت
با وجود این مثل خودم می نویسم.
اگدن ناش 1902-1971
4 comments:
خیلی خوب بود
salam.shoma bloget faghat profile dare chera?!
salam .sher ziba bood. che javabi?
dige Previous Posts ham bedoone n bedoone f
اولينآخرين هديه براي:
ن.س.نمي خواهم اين حرفش را بنويسم.م
آسمان
آسمانِ خستهِ شب
باز با چشمهايِ بيدارش
شاعري را به ره نشسته و باز
از فراسويِ كهكشانِ صدا
تك شهابي به هيئتِ فرياد
رو به سمتِ سكوت مي تازد.
گوش كن-
آخرين رسولِ صدا
با مزاميرِ نورمي آيد.
گوش كن-
با گلويِ خسته ماه
نور در ضجه ايِ به وسعتِ هيچ
بيخِ گوشِ نگاه
مي نالد.
گوش كن-
يك ستاره زخمي
پشتِ گيسويِ خوشهِ پروين
آخرين قطعه نفسها را
در همايونِ نور
مي خواند.
باز امشب ستاره مغرور
در پي سكرِ عطرِ دخترِ مرگ
سر به پايِ نسيم مي سايد.
باز بانويِ موطلاييِ مرگ
بي خبر از ستارهِ زخمي
در وزشهايِ ناله يك جغد
رويِ بالِ نسيم مي رقصد.
گوش كن-
از فضايِ گورستان
نغمه تار و عود
مي آيد.
بازهم
آخرين رسول صدا
غرقه در سحرِ رقصِ دخترِ مرگ
بر صليبِ سكوت
مي خشكد.
گوش كن-
حوريِ بهشتيِ مرگ
با طپشهايِ بي دريغِ تنش
رو حِ او را به خويش مي خواند.
آسمان
آسمانِ خسته شب
با همان چشمهايِ بيدارش
شاهدِ وصلِ شاعر و مرگ است.
Post a Comment