Wednesday, August 09, 2006

دمپایی لنگه به لنگه

مدتی است دریکی از روزنامه ها ی صبح ایتالیا مطالب کوتاهی ازکالوینو به چاپ می رسد.عنوان یکی از آنها دمپایی های لنگه به لنگه است.این داستان کوتاه اندیشه ای بزرگ را در خود دارد که کالوینو به خوبی آن را در قالب یک داستان کوتاه می آورد و بوسیله شخصیتی به نام آقای پ.
دمپایی لنگه به لنگه
آقای پ در یکی از سفرهای خود به شرق در بازاری یک جفت دمپایی می خرد.پس از بازگشت به خانه آنها را امتحان می کند: متوجه می شود که یکی از دمپایی ها گشاد تر است و از پایش در می آید.به یاد دمپایی فروش پیر می افتد که در دهانه ی بازار/سر پا جلو کوهی از دمپایی در هم و بر هم با اندازه های مختلف نشسته است:او را می بیند که در لا به لای دمپاییها مشغول جست و جوی دمپایی مناسبی برای اوست. و آن را به او می دهد تا امتحان کند و بلاخره به او همین دمپایی را می دهد او هم بی هیچ امتحانی آن را بر میدارد.
آقای پ می اندیشد:" شاید در این لحظه انسان دیگری در آن سرزمین مشغول راه رفتن با دمپاییهای لنگه به لنگه است." و سایه ی لاغری می بیند که صحرا را لنگ لنگان می پیماید و با هر قدمی که بر می دارد کفش از پایش در می آید یا اینکه خیلی برایش تنگ است و پای کج و کوله اش را محبوس می کند.
آقای پ با خود می اندیشد:"شاید او هم در این لحظه به من فکر می کند و امید وار است مرا ببیند تا دمپاییها را عوض کنیم.ارتباطی که ما را به هم می پیوندد می توان گفت حتی بسیار قطعی تر و روشنتر از خیلی از ارتباطهایی است که بین انسانها وجود دارد.اما با وجود این هیچ وقت به یکدیگر بر نخواهیم خورد."برای همین تصمیم می گیرد برای پیوند با این دوست ناشناس این بدبیاری دمپایی های لنگه به لنگه را بپوشد و برای زنده نگهداشتن چنین تکامل نایابی از یک سرزمین به یک سرزمین دیگر لنگان لنگان راه رفتن را تجربه کند.
لحظه یی در ای تصویر تفکر می کند زیرا می داند که با واقعیت منطبق نیست.توده ی انبوهی از دمپاییهای دوخته شده در شکل و اندازه های گوناگون در دوره های مشخص به جمع کالاهای تاجر پیر آن بازار می پیوندد.در ته توده ی دمپاییها دو دمپایی لنگه به لنگه باقی می ماند اما تا زمانی که تاجر پیر اجناسش را تمام نکند(و شاید هم هرگز آنها را تمتم نکند و پس از مرگ او مغازه همراه با تمام کالاها به وارث یا وارثان برسد)و کافی است در میان توده ی دمپایی ها جستجو کنیم همیشه لنگه یی پیدا می کنیم که می توان آن را با لنگه ی دیگر جفت کرد.تنها وجود خریدار حواس پرتی مثل او سبب چنین اشتباهی می شود/اما قرنها متواندبگذرد بدون اینکه نتایج این اشتباه برای یک مشتری دیگر آن بازار قدیمی مشکل آفرین باشد.هر روند از هم پاشیدن نظم جهان بی بازگشت است.اما آثار
آن با ذره ی ارقام بزرگ پنهان شده است و دیر خود را می نماید.این ذره طبیعتآ" امکانات نامحدودی از قرینگیها/ترکیبها و جفت شدنها دارد.
اما آیا اشتباه آقای پ پاک کردن اشتباه قبلی نیست؟ و آیا حواس پرتی او به جای اینکه موجب بی نظمی باشد آورنده ی نظم نبوده است؟
او می اندیشد:" و شاید هم فروشنده خوب می دانست چه می کند.با دادن دمپایی لنگه به لنگه به من برای پنهان کردن فرد بودنی که از قرنها پیش در آن توده ی دمپایی لانه کرده و نسل به نسل در ان بازار منتقل شده است."
دوست ناشناس شاید در عهد دیگری می لنگید.قرینگی قدمهای او و آقای پ تنها اختلاف مرز و بوم را در نظر نمی گیرد بلکه همچنین فاصله ی زمانی قرنها را به حساب می آورد.اما به این خاطر آقای پ احساس همبستگی کمتری با او نمی کند.او به لنگیدن با دمپایی با سختی برای تسلی روح رفیقش ادامه می دهد

2 comments:

Anonymous said...

همین جوری می شه که دو تا آدم با هم اشنا می شن دیگه

Anonymous said...

وبلاگت آدمو به فكر كردن وادار مي كنه.
به من هم سر بزن و نظرت رو درباره تبادل لینک بگو
موفق باشی.