كلاس اول دبستان:_عزيزم اسم شما چيه؟_خانوم نسيم. _نسيم خانوم دوست داري وقتي بزرگ شدي چه كاره بشي؟_خانوم اجازه بابامون ميگه جراح قلب._نه!خودت چي دوست داري؟ _نميدونيم؟؟؟ كلاس سوم دبستان: _موضوع انشاء: در آينده مي خواهيد چه كاره شويد؟ من ميخواهم در آينده كارگردان خوبي بشوم و فيلمي مثل تنگسير بسازم/نسيم جان مادر پدر شما از اين تصميمت خبر دارن؟ _نه خانوم. –پس عزيزم ميگي مادرت فردا بيان مدرسه. _خانوم حسني هوش دختر شما فوق العاده است.مي دونين مي تونه چه مهندس خوبي بشه؟ بچه است.نمي فهمه.از الان بهش القا كنين كه بايد يه شغل اونم شغل خوب انتخاب كنه. كلاس پنجم دبستان: نسيم!الاغ.داستاني كه نوشته بودي تو استان اول شده! _مامان/مينا! داستانم اول شده تو استان!تازه تاتري كه مال من بود دوم شده!مامان! _ساكت.بابات بفمه يه چيزي بت مي گه ها! آفرين.ولي تو مهندس برق مي شي.مثل اينا كه درس مي خونن دكتر مهندس مي شن!حواستو جمع كن امسال بايد تيزهوشان يه نمونه قبول شيا! مامان! المپياد رياضي نفر ششم شدم تو استان! _احمق! هي رفتي سر تمرين تاتر..گند زدي... كلاس دوم راهنمايي: من كه نمي تونم برم هنرستان.يا هنر بخونم.مي خوام مهندس معمار بشم.پسر داييم معماره.مي گه اگه مي خواي مهندس معمار بشي بايد يه امضاي شيك داشته باشي!من از الان امضامم درست كردم. كلاس اول دبيرستان/دفتر مشاور تحصيلي دبيرستان: خانوم به خدا از نمي خوام مهندس بشم.مي خوام كنكور هنر بدم.شما با خونمون صحبت كنين..._نسيم جان شما نمره هاي به اين خوبي.هوش كافي.چرا هنر؟مهندسي بخون كنارش هنر هم ادامه بده...كلاس سوم دبيرستان: معدل كل:18/90 كنكور ديگه سال ديگه مي تركونيها! اميركبير/علم و صنعت/تهران...غير از اينا بايد بگم ريدي و هيچ گهي هم نمي شي! _مي خوام تغيير رشته بدم برم هنر.._گه مي خوري..كه چي بشي؟گدا؟ سوسول؟قرتي؟ولگرد؟ پيش دانشگاهي/زمان انتخاب رشته: مينا!تو زير گروه سينما تاتر شدم 22/فكر كن! كار تاترم ببرم قبولم. _بيخود! طراحي صنعتي.بعد مرمت يا صنايع دستي.._نه! تو رو خدا...بابا تو يه چي بگو...__لازم نكرده..برو يه چيزي بخون پس فردا پشيمون نشي...آبان 82 و من هنوز دانشگاه نرفتم...عكاسي پر...صنايع دستي انتخاب شد ديگه هم حق تعويض رشته نداري...حاليت شد؟ سال اول دانشگاه: نسيم چرا سر كلاس نمي آي؟ خوابي همش به خدا مشروط مي شي...سال دوم: اي ول..نسيم امسال فعال شدي.._آره..كار پيدا كردم..منشي تو دفتر حاتمي كيا! _نه؟؟؟ _به خدا! بعد از يك ماه: _الو؟مامان تويي؟ _آره..نسيم ديگه نري سر كار..تو با اجازه كي رفتي؟ فكر كردي بابات مرده هر غلطي دلت بخواد مي توني بكني؟ داداشت اومد تهران..خوابگاه يا دانشگاه باش..نگه كجا بودي! _مامان تو رو خدا...شايد منم برم شوشتر باشون/فيلمبرداريه/مامان...بوق بوق بوق...سال سوم: نسيم مي گن به سلامتي مي خواي بري ايتاليا امسال.._ آره/مي خوام برم سينما بخونم._ايول!مايه دار...درست اينجا چي؟ _انصراف مي دم.. _خلي؟بمون ليسانس بگير.._ نميخوامش! حالا: نسيم مي خواي چيكار كني؟ _هيچي...
5 comments:
نسیم! امروز چی کاره ای؟
آخ... گفتی..
کنکور ریاضی و هنر تو یه روز بود..ریاضی صبح، هنر عصر..ریاضی رو نرفتم.. بابام تا تو اتاقم دنبالم کرد که نمی دونم چی کار کنه، فکر کنم می خواست کتک بزنه!!! بعد چار سال طراحی صنعتی خوندن وقتی انقدر ناراضی می بیننم حق دارن فکر کنن فکراشون درست بوده..! با این دختر گدا، سوسل، قرتی، ولگردشون!
چه خوب.تو هم ؟
نسیم میخوای چیکار نکنی؟؟؟
نسیم میخوای چیکاره نشی؟؟؟
نسیم موفق باشی
Post a Comment