Monday, September 04, 2006

خدا بورژواها را دوست دارد

توي خونه بابابزرگم بين همه اتاقا اتاق " عرق و ورق و زرورق" رو از همه اتاقا بيشتر دوست داشتم.وقتي همه جمع بودن بابام و دو سه تا از عموهام با يك دو نفر ديگه تو اون اتاق جمع مي شدن/منشستن پاي اون منقل نقره اي و ...يه بار كه اول دبستان بودم منم رفتم كنارشون نشستم.هيچ كس حق نداشت از بچه ها اونجا برن.حتي برادرم كه از همه بزرگتر بود ولي من مي تونستم.دوست بابام يا همان رفيق سابق هم بود.داشتن سر يه چيزي بحث مي كردن.كه يهو رفيق سابق گفت:آقا دنيا عوض شده! بورژوازي جز زندگيمونه.وقتي هممون روزي سه بار مسواك مي زنيم.يني بي هيچ حرفي به بورژوا شدن گفتيم بله!.ياد حرف معلممون افتادم.يهو گفتم:بابا يني حضرت محمد هم بورژوا بوده؟ بابام كف كرده بود/گفت چرا؟ گفتم آخه خانوممون گفت:حضرت محمد از شاخه يه درخت مسواك درست مي كرده/تازه خدا هم كسايي كه مسواك ميزنن رو دوست داره!.

No comments: