به بي نشانه نشانده اي
تير خلاص را.
خلاصه بگويم
زير پايت
نردباني بودم
ريشه دار
در خاك
بالاي سرت
ابري
هميشه آبستن.
من بودم.
روي شانه ام
تو
نشسته بودي
آرام
و تماشا ميكردي
همه دشت هايي را كه خيال من بودند و تو
خيال مي كردي-فقط-
كه مال تواند
همه شان
با چشمه و اسب هاي وحشي نر.
نردبان
نرسيده به فردا
اما
نگاه كن كه تباه شد
آرزوهايي كه داشتيم.
ديگر
نه شانه/رقص خانه ي تو و
نه خيال/مال من و
نه دشت.دشت.
از من گذشت
اين همه خالي دلگير قاب از تو و
خواب از تو و
افسوس از تو و
كه نگذاشتي تمام كنم.
من
اما
تمام شده ام
براي تو.
تير خلاص را.
خلاصه بگويم
زير پايت
نردباني بودم
ريشه دار
در خاك
بالاي سرت
ابري
هميشه آبستن.
من بودم.
روي شانه ام
تو
نشسته بودي
آرام
و تماشا ميكردي
همه دشت هايي را كه خيال من بودند و تو
خيال مي كردي-فقط-
كه مال تواند
همه شان
با چشمه و اسب هاي وحشي نر.
نردبان
نرسيده به فردا
اما
نگاه كن كه تباه شد
آرزوهايي كه داشتيم.
ديگر
نه شانه/رقص خانه ي تو و
نه خيال/مال من و
نه دشت.دشت.
از من گذشت
اين همه خالي دلگير قاب از تو و
خواب از تو و
افسوس از تو و
كه نگذاشتي تمام كنم.
من
اما
تمام شده ام
براي تو.
عليرضا معتمدي
3 comments:
navazesham kard :)
تو
نشسته بودي
آرام
و تماشا ميكردي
همه دشت هايي را كه خيال من بودند و تو
خيال مي كردي-فقط-
كه مال تواند
همه شان
با چشمه و اسب هاي وحشي نر.
hum??????//
Post a Comment