بالاخره امروز صبح تونستم از رختخواب بيرون بيام.
از بعد از نيمه شب پنج شنبه 14 دي ماه تا خود امروز
صبح از يه استرس و اضطراب بيخودي دارم به خودم
مي پيچم.مثل فلج ها فقط مي تونستم بخوابم.جز روز
جمعه براي يك ساعت و شنبه براي دو ساعت تونستم
برم بيرون از خونه/بقيه روزا و ساعتا تو تخت خوابيدم
يا نشستم و هيچ كاري نكردم.
قرار بود به يك نفر زنگ بزنم و تشكر كنم از بابت
لطفش/قرار بود زنگ بزنم از دل يه نفر يه ناراحتيه
كوچولو رو دربيارم/و خيلي كاراي ديگه تا الان موفق
نشدم انجامشون بدم.
نمي دونم چرا و از كجا اومد.من اصولن استرسي هستم
ولي نه اينقدر!حتي از پنج شنبه ناهار كه آرامش
داشت نتونستم آروم بشم/هر دونه چيپس مثل آهن
داغ بود كه پايين مي رفت/جمعه/شنبه/....هم
همينجور.فكر مي كنم براي كم شدن تپش قلبم و استرس
هفت تا ايندرال خوردم/انقدر زياد بود كه نزديك بود
از شدت رقيق شدن خونم پس بيفتم.و 12تايي آسپرين و
3 4 تايي مفناميك اسيد براي كم شدن درد ولي چه دردي؟
نمي دونم...حتي گوش دادن به آهنگاي دامبولي هم كاري نكرد
از گوگوش و قميشي و عليزاده و ناظري هم كاري برنيومد:(
همه ي اتفاقاي بد ميان جلو چشمم رژه ميرن و من ميترسم
بعد گريه مي كنم و جيغ مي زنم.هرچقدر مامانه
مي پرسه چته؟جيغ ميكشم/نميدونم چراااااااااااااااااااا؟
از بعد از نيمه شب پنج شنبه 14 دي ماه تا خود امروز
صبح از يه استرس و اضطراب بيخودي دارم به خودم
مي پيچم.مثل فلج ها فقط مي تونستم بخوابم.جز روز
جمعه براي يك ساعت و شنبه براي دو ساعت تونستم
برم بيرون از خونه/بقيه روزا و ساعتا تو تخت خوابيدم
يا نشستم و هيچ كاري نكردم.
قرار بود به يك نفر زنگ بزنم و تشكر كنم از بابت
لطفش/قرار بود زنگ بزنم از دل يه نفر يه ناراحتيه
كوچولو رو دربيارم/و خيلي كاراي ديگه تا الان موفق
نشدم انجامشون بدم.
نمي دونم چرا و از كجا اومد.من اصولن استرسي هستم
ولي نه اينقدر!حتي از پنج شنبه ناهار كه آرامش
داشت نتونستم آروم بشم/هر دونه چيپس مثل آهن
داغ بود كه پايين مي رفت/جمعه/شنبه/....هم
همينجور.فكر مي كنم براي كم شدن تپش قلبم و استرس
هفت تا ايندرال خوردم/انقدر زياد بود كه نزديك بود
از شدت رقيق شدن خونم پس بيفتم.و 12تايي آسپرين و
3 4 تايي مفناميك اسيد براي كم شدن درد ولي چه دردي؟
نمي دونم...حتي گوش دادن به آهنگاي دامبولي هم كاري نكرد
از گوگوش و قميشي و عليزاده و ناظري هم كاري برنيومد:(
همه ي اتفاقاي بد ميان جلو چشمم رژه ميرن و من ميترسم
بعد گريه مي كنم و جيغ مي زنم.هرچقدر مامانه
مي پرسه چته؟جيغ ميكشم/نميدونم چراااااااااااااااااااا؟
فكر ميكنم لوك خوش شانس بتونه موثر باشه ولي نيست.
شايد اگه يه نفر زنگ مي زد حالمو مي پرسيد خوب مي شدم/
ولي كسي زنگ نزد/فكر مي كنم دارم مي ميرم/يه جورايي نزديكه
هر چي به خدا التماس مي كنم كاري نمي كنه...ياد يه تيكه از
پدرو پارامو افتادم.وقتي ميگل مرد پدر براش درخواست
آمرزش نكرد/ولي تو خلوتش به اين فكر كرد كه چه فايده داره؟
تعداد آدمايي كه واسه آمرزشش دعا مي كنن خيلي بيشترن/پس
بخشيده مي شه/
حالا هم هر چي من بگم خدا منو بميران كاري نميكنه چون يه نفرم/
ولي اگه همه شما با هم دعا كنين يه چيزي مي شه...پس همه با هم
بگين كه من بميرم...اينجوري همه چي خوب مي شه/
يه راهكار بدين خواهشن...
يه راهكار بدين خواهشن...
No comments:
Post a Comment