Tuesday, February 13, 2007

Image and video hosting by TinyPic
تب داشتم/زياد/هذيانهايم را مي ديدم/نمي گفتم.
سيال بودم/نيمي از تنم آب شده بود به رنگ خوووون.
چشمهايم پر از خون بود/رنگ آن صفحه قرمز با نوشته هاي سياه.
به خدا همان صفحه ي مهر ماه بود/ميان صفحه هاي وبلاگ غلت مي خوردم.
ميان خون و صدا/صداي خودم بود كه كمك مي خواستم.
نيمه راست تنم غرق مي شد و با يك دست پتو را كنارزدم.
بيدار كه شدم سردم بود اما يقين داشتم كه ديشبش دهانم پراز خون بود
كشتي تا نيمه هاي اتاق آمده بود.ناخدا بادبانها را روي سر من كشيدو با آن چشمهاي وغ زده و ريش تنك مي خنديد.
اما صداي ناله هايم را كسي نمي شنيد.فقط اين صدا بود:
چه ميهمانان بي دردسريند مردگان/نه به دستي ظرفي را چرك مي كنند /نه به حرفي دلي را آلوده/تنها به شمعي قانعند و اندكي سكوت....

No comments: