Sunday, February 18, 2007

Image and video hosting by TinyPic


خيلي وقت بود مي خواستم يك چيزي بنويسم درباره حالم كه سرمه اي شده است.نه! سورمه يي.رنگ آن كلمه سه حرفي كه وقتي بر وزن فاعل مي نشيند دنيايي آبي مي شود.دلم مي خواهد از اين انرژي سورمه يي بنويسم.حتي چشمهايم هم رنگي شده ند.همه فهميده ند.گيجم.الكي مي خندم ولي اميدي به اينكه آقاي سورمه يي راه بگيرد ندارم.مريم هم دپ زده است و هردومان بعد از آن همه خنديدن يكهو دلمان جمع مي شود.او را مطمئن نيستم اما يقين كرده م كه برگشتنمان اشتباه نبود.خوش به حال مريم وبلاگ ندارد ديگر تا هي به قول خودش بيايد بنويسد يا خودسانسوري كند.به خودم گفته بودم كه حرفي نزنم تا محتاط بودنم به فاك برود ولي انگار فهميد.بلاهت است كه آدمي با اين ذكاوت را خر فرض كني.نمي توانم كار كنم و پشت هم گاف مي دهم.همه چيز رنگ كاپشنم شده است.همه مي دانند.از خيل عاشقانه هايي كه از حفظ روي ان كاغذ آبي نوشته بودم و فراموش كردم جمعش كنم.حالا كه برگشته م مرتب شده ند و نگاه همه يك جوري پر از گله و شكايت است اما دهانشان بسته است.دوست دارم بيدار باشم و هر چيزي كه اين چند وقت گذشته است را از اول تا آخر مرور مي كنم و هر بار يك حرف جديد كه نديده گرفته بودمش خودش را به رخم مي كشد.قلبم مي زند و توي دهانم مزه شوري مي آيد مثل مزه كف دستم موقع ليس زدن جوهر اسمش.مرضيه گونه م را مي بوسد و خوشحال است كه حالم اينطور خووووب است.اما دوباره مي ترسم كه نكند همه چيز روال عادي ش را مي رود ولي من دچار توهم سورمه يي شده م و همه چيز را پر نشانه و استعاري مي بينم.و از آخرش كه شايد اشتباه كرده باشم به وحشت مي افتم.خيلي چيزها مي خواهم بگويم اما مي دانم دهانم را باز كنم(مثل امروز كه نزديك بود)همه چيز رو مي شود_اگر تا الان نشده باشد_دلم مي خواهد اسم كوچكم را بشنوم.و سرم از خوشي گيج برود.دلم مي خواهد بي پروا محبت كنم.دلم مي خواهد باشم/بمانم اما همه چيز انگار دارد به سمت يكطرفه شدن مي رود.شايد باز هم دارم اشتباه مي كنم.فقط يك چيز را مي دانم اينكه اگر دوباره موهايم كوتاه كوتاه شده/اگر بدون ترس از قضاوتش مي خندم/شيطنت مي كنم/و سرزنده شده م همه از اين سورمه يي است كه روي همه چيز افتاده.و يك چيز ديگر يادم نيست چطور حرف مي زدم/يني بايد چه كار كنم.مي دانم بايد صبر كرد و سكوت.اما اينجا تا آخر آخرش بوي آب آلبالو مي دهد آقا.

No comments: