ای کاش که دست تو پذیرش نبود
نوازش نبود
بخشش نبود
که این همه چیزی بودنی حسرت است
باز آمدن همه بینایی است
به هنگامی که آفتاب سفر را جاودانه
بار بسته است
و دیری نخواهد گذشت که چشم انداز
خاطره ای خواهد شد
و حسرتی و دریغی
که در این قفس جانوری هست
از نوازش دستانت برانگیخته...
بامداد
بازهم
مرا دیگر انگیزه ی سفر نیست/مرا دیگر هوای سفری به سر نیست
بامداد
No comments:
Post a Comment