Thursday, March 01, 2007

براي همين مي گويم بهتر است بي سر و صدا/بدون اينكه اثري بماند بروي/مثل اين فيلمها كه زن صبح زود قبل از طلوع آفتاب پاورچين پاورچين لباسهايش را مي پوشد و با لبخندي بر لب مي رود بيرون.چيزي هم از خودش به جا نمي گذارد/نه عطري;نه دستمالي.هيچ چيز.بعد هم مي شود همان كارمند سابق خوب كه بايد تا قبل از ظهر همه نامه ها را تايپ كند و اصلن قرار نيست كه پشت زنگهاي تلفن كسي منتظرش باشد.اين روزها همه ي تماسها ناموفقند..
براي هفت ساعت كه مي شود خود سابق بود.نه؟
مي داني بعضي چيزها شوخي شوخي جدي مي شود ولي ديگر نمي توان برگشت به همان شوخي بي مزه چند ماه پيش...مثل همين كه من شوخي شوخي به تو مي گويم:اگه فردا آقاي رنگين كموني رو ديدي بهش سلام برسون.مي خنديم/اما ته ذهن تو شايد يك چيزي روشن شود.
وقتي وظيفه ت را انجام دادي موقع رفتن است.بقيه ش مال ديگري است.نبايد دخالت كرد.چون به شخصيت آدمها ربط دارد.رفتارشان/واكنششان. و تو بايد منتظر باشي.همين/ يا اينكه نمي گذاشتي شوخي شوخي جدي بشود.
گفته بودم صبر و سكوت.اما حرفم را پس مي گيرم.من همه ي حواسم از كار افتاده ند.چشم هايم كم سو تر مي شوند.لامسه م نمي فهمد.صداها صدا ندارند.مزه ي همه غذاها سربي است.پوليپم بهانه يي است براي بويايي م.اما بازهم مي خواهم بشنوم.بشنوم.بشنوم.بايد رودر روي من بايستي/با نام كوچكم صدايم كني و حرفهايت را توي صورتم پرت كني.پرت كني.پرت كني...

No comments: