Monday, March 05, 2007

+
Did I disappoint you or let you down?
Should I be feeling guilty or let the judges frown?
'Cause I saw the end before we'd begun,
Yes I saw you were blinded and I knew I had won.
So I took what's mine by eternal right.
Took your soul out into the night.
It may be over but it won't stop there,
I am here for you if you'd only care.
You touched my heart you touched my soul.
You changed my life and all my goals.
And love is blind and that I knew when,
My heart was blinded by you.
بعد يادم مي افتد كه چقدر نقشه كشيده بودم.مي خواستم خوب باشم.قرار گذاشته بودم كه اين بار ديگر خبري از چسناله هاي قديمي نباشد.هر چه هست شادي باشد.مي خواستم همه چيز را عوض كنم.كار كنم.عكاسي كنم.با چه خوشحالي خالصي دو تا نمايشنامه هايي كه ليلا انتخاب كرده بود را مي خواستم ترجمه كنم.هزار جور فكر و برنامه داشتم.بي هيچ تضميني.به تضمين كه مي رسم خيال خودم را با همين دو خط راحت مي كنم":تو بودي كه بعدها گفتي هيچ چيز تضمين ندارد و رابطه ي آدمها يخچال و لباسشويي نيست كه گارانتي داشته باشد.يك روز هست/يك روز نيست و اگر كسي تضمين بدهد دروغ گفته است

+شبيه معتادي هستم كه قرار است ترك كند.روزي صد بار دستم را به گوشي تلفن مي كشم/ يا تا چشمم به موبايل مي افتد هي بيخودي باهاش ور مي روم.تنها فرقم اين است كه به زور به تخت قفل و زنجيرم نكرده اند.همين طور ولم كرده اند و جلويم پر از مواد است.اين لعنتي هم اينجا قطع است.تنها كاري كه مي كنم اين است كه شماره ش را با علامت سوال(؟)save مي كنم.

+مي زنم بيرون.سه روز گذشته است و الان است كه صدايش دربيايد: خانم! مجله رسيده ها!.دل دل مي كنم.اما نمي توانم بخرمش.فقط از روي وسوسه اي دروني دستم را روي جلد براقش مي كشم و با نمي خواهم ي تا ته خيابان دراز را مي دوم.مي دوم.مي دوم وتمرين سكوت مي كنم.مي فهمم هيچ كس هر چقدر هم نزديك نمي تواند چيزي به اسم غصه را بفهمد.

No comments: