Monday, December 18, 2006

((من هنوزم خواب مي بينم))

مي بينيد؟هنوز هم هوايش را دارم.چرا بترسد؟اندازه ش همان است
كه از پانزده تا قرص سفيد بترسد.نه اينكه از حال و روز اين فندق
بي هوا كه از صدقه سر هسته/پرتو/پي ير كوري/نوبل/هيروشيما
حال و روز خوشش معلوم است.اصلن چرا بايد بفهمد كه هي دستها درد
مي كنند/پاها جيغ مي كشند؟/انگشتها نمي توانند روزهاي اين ماه را
بشمارند.
حتمن با خودش مي گويد مگر تا قبل از اينكه نگران مي شد جوابش
چه بود؟جز شك و بي اعتمادي.او حق دارد/اصلن خود حق است/
حق تر از انرژي هسته اي/مسلم تر از اين فندق كه با هر نفس كه
پايين مي رود تكان مي خورد و رنگ آن صورت توي آينه سفيدتر
از آن پانزده تا مي شود.سفيد مثل گچ.و روحي كه هي سبك مي شود
مثل اين برف...

No comments: